پرده‌ی اول: که دراز است ره مقصد و من نوسفرم.
راستش را بخواهید از همان روزهای اول هم پیش‌بینی‌اش را کرده بودم 
که هیچ‌وقت قرار نیست از دانشگاه صنعتی اصفهان با رضایت و دل‌ِ خوش یاد کنم. (که حالا که ترم هشت شده هم این موضوع را کاملاً تصدیق می‌کنم.) با این حال چیزی که ترم‌های اول برایم خیلی مهم بود این بود که یاد بگیرم، در دروسی که برایم مهم بودند نمره‌ی خوبی کسب کنم، کارهای جانبی دلخواهم را انجام دهم، کورس‌های آنلاینی که خودم دوست دارم را ببینم و در علمی که دوستش داشته و دارم پیشرفت کنم. یادم هست که آن دو ترم اول بعد از کلاس‌ها که زمان خالی پیدا می‌کردیم با استفاده از اصطلاح جنگی درس خواندن» سعی می‌کردم دوستانم را ترغیب کنم که به کتاب‌خانه برویم و درس بخوانیم. البته اکثراً هم ناکام می‌ماندم. گرچه حتی آن زمان هم برای درس‌هایی که دوستشان نداشتم انرژی خیلی کمتری می‌گذاشتم. مثلا فیزیک را فقط شب آخر امتحانش می‌خواندم یا ریاضی دو که خاطره‌ی معجزه‌وار نمره‌ی خوبش در عین نخواندنش هنوز در ذهنم مانده. یادم هست ترم یک مبانی نمره‌ی کامل شدم اما به جای آن‌که از این بابت خوشحال باشم، بیشتر به چشم وظیفه‌‌ای که قرار بوده انجام شود»، به آن نگاه می‌کردم. از ترم دو هم پروژه‌ی AP را به خوبی به خاطر دارم. بازی plants vs zombies را پیاده‌سازی کرده بودیم که بازی محبوب خودم بود و از این بابت بسیار خوشحال بودم. به طور کلی دغدغه‌ی آن ترم‌ها بیشتر حول همین چیز‌ها می‌چرخید.

مسئله‌ی اتوبوس: مشکلی که من در همه‌ی این چند سال با آن مواجه بودم این بود که خانه‌ی ما در نقطه‌ای از شهر اصفهان بود که بسیار از دانشگاه دور بود. من تقریباً هر روز چیزی حدود یک ساعت و ربع رفت و یک ساعت و ربع برگشت در مسیر بودم. یعنی سر جمع دو ساعت و نیم روزانه! برای رسیدن به خانه مجبور بودم سه خط اتوبوس سوار شوم. برای هر کدام هم باید مدتی را منتظر آمدن اتوبوس می‌ماندم. به طور خیلی واضحی از ترم یک و دو این را به خاطر دارم که در طی همه‌ی مسیر دانشگاه تا خانه یا خانه تا دانشگاه، تمام مدت ذهنم با این مسئله درگیر بود و کاملاً از این مدت زمانِ در مسیر بودن زجر می‌کشیدم. به خصوص اگر از شانس بد اتوبوسی نصیبم می‌شد که زیاد تکان می‌خورد یا بوی گازوییلش فضای داخل اتوبوس را پر کرده بود. در این صورت از موقع رسیدن به خانه تا شب که بالاخره به هزار زور خوابم ببرد هم باید متحمل سردردهای بدی می‌شدم. این مسئله‌ی اتوبوس را گوشه‌ی ذهنتان داشته باشید تا در پست‌های بعدی بیشتر به آن بپردازم.
[ادامه دارد.]



مشخصات

آخرین جستجو ها