قول این یک پست را چند هفته پیش به خودم داده بودم. اما فرصتش پیش نمی‌آمد.
فکر می‌کنم دو سال پیش شب یلدا بود که این فیلم را برایم گذاشت. من هم از قضا از آن دسته آدم‌ها هستم که معتقدم به جای آن‌که چندین فیلم ببینید، یک فیلم را چندین بار ببینید!» و این فیلم هم رفت جز آن دسته از فیلم‌های چندین بار دیدنی. گرچه از آن فیلم‌ها نبود که همه دوستش داشته باشند. اما من همه‌ی جزییاتش را هم می‌پسندیدم!

+ خاله جان، این هر کی هست آدمو می‌ترسونه. اون روز تلفن کرده، می‌گه نه با تو، نه بی‌ تو!»
- آخی! چه قشنگ!»
+ قشنگ چیه خاله جان؟! نه با تو، نه بی تو، یعنی حالا که نمی‌تونیم با هم باشیم خب، یعنی حالا که نمی‌تونیم با هم باشیم، بهترین راه اینه که بمیریم، مثلا! شما بودین نمی‌ترسیدین؟!»
- مادرت می‌گفت این بچه با کله‌ستا!.»

بگذریم. حرفم - حالا - از دیالوگ‌های این فیلم نبود. حرفم از این بود که همین چند روز پیش مجبور شدم بروم ببینم که در دنیای او ساعت چند است؟ داستان جالبی نیست. این که ساعت دنیایمان با هم فرق کند. گر چه هیچ‌وقت هم نزدیک نبودیم. مجال پیش هم بودنمان معمولا کوتاه بود و همان موقع‌ها هم من اصلا نتوانسته بودم خوب باشم. اصلا! گاه می‌دیدم که حالش خوب نبود. از او می‌خواستم برایم بگوید که چه شده، نمی‌گفت. خب حق داشت. من نتوانسته بودم خوب باشم. یک جور نبودم که برایم از دغدغه‌هایش بگوید. از همان اولش هم من فقط همیشه حق به جانب و طلبکار بودم و این اصلا خوب نبود. ولی انگار یاد نگرفته بودم که خوب شوم. یا شاید برایش تلاشی نمی‌کردم.
نمی‌دانم این‌که از یک جایی به بعد دور شدیم باعث شد درست هم‌دیگر را نفهمیم یا خودمان نخواستیم. شاید هر کداممان درگیر مسائل خودش شده بود و به آن یکی آن‌قدر که باید توجهی نداشت. البته باز هم انصاف اگر داشته باشم، آن‌قدری که او همراه و کمک حال من بود، من نبودم. گاهی شاید حتی سر بار بودم. نمی‌دانم. به هر حال دیشب در فیلم‌های قدیمی پی‌اش می‌گشتم. همان‌جا که بیشتر خودمان بودیم! که چه بی‌بهونه خنده رو لبم بود.» خب به هر حال اما مشخصا دنیا در آن روزها نمی‌ماند.
حالا هم داستان‌هایمان خیلی پیچیده شده. چند عامل جدید به هم نزدیکمان کرده بود و امان از پارادوکس،‌ که همان عامل‌ها هم دورمان کرده بود. اما چیزی که می‌دانم این است که دلم نمی‌خواهد از هم دور شویم. حتی اگر حالا دوریم، کاش بعدها نباشیم. لااقل کاش ساعت دنیایمان یکی بماند. کاش بیشتر هم‌دیگر را ببینیم. کاش یک جا باشیم.

+ ببخشید گلی. من خیلی خسته‌م. باید یه خورده بیفتم این‌جا. تا این اسبا نیومدن»

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها